آن بلوط کهن آنجا بنگر، نیم پاییزی و نیمیش بهار
مثل این است که جادوی خزان
تا کمرگاهش با زحمت رفته ست
و از آنجا دیگر نتوانسته بالا برود..
شفیعی کدکنی
گر درختی از خزان بی برگ شد
یا کرخت از سورت سرمای سخت
هست امیدی که ابر فرودین
برگ ها رویاندش از فر بخت
بر درخت زنده بی برگی چه غم
وای بر احوال برگ بی درخت...
"شفیعی کدکنی"
صفحه قبل 1 صفحه بعد